بیست و دومین گزارش بازارچه خیریه رعد

16 آذر 1389

 


{Start_title} بیست و دومین گزارش بازارچه خیریه رعد {end_title}


 


عشق، عشق می‌آفریند؛ عشق، زندگی می بخشد؛ زندگی، رنج به همراه دارد؛ رنج، دلشوره می آفریند؛ دلشوره، جرأت می‌بخشد؛ جرأت، اعتماد می آفریند؛ اعتماد، امید می آفریند؛ امید، زندگی می بخشد؛ عشق، عشق می آفریند.


 



مارگوت بیگل


انگار کسی ما را صدا زده بود، ندایی ما را فراخوانده بود، که از خود بیخود شدیم و رفتیم، چهار روز درب فروشگاه را بستیم، ولی درهای دیگری به روی ما باز شد، حالا بعد از این چهار روز فکر می کنیم، وزنِ زندگی مان بیشتر شده است و تجربه ای که داشتیم، احساس سرور درونی و دلشادی را برای ما به ارمغان آورده است.


 


"زندگی شما را با اندوخته های مادی شما نمی سنجند ؛ ملاك سنجش , میزان بخشش و ایثار شما و قدمهایی است كه برای بهبود زندگی دیگران بر می دارید."


 


از روز سه شنبه 9 آذر ماه، تا جمعه 12 آذر، در بازارچه خیریه مؤسسه رعد، که برای کمک به معلولانِ تحت حمایت این مؤسسه برگزار شده بود، حضور داشتیم و حالا بعد از گذشت دو روز از این نمایشگاه، احساس دلتنگی می کنیم، برای فضای خوب و دوست داشتنی ای که وجود داشت.


نمی دانم از کجا شروع کنم، از جوان های پر انرژی ای که حضورشان موجب شور و شوق همه بود، از معلولانی که زندگی را انتخاب کرده بودند، و با رشد و بالندگی، تواناتر از بسیاری افرادِ به ظاهر سالم بودند، یا از زنانی که مادرانه در خدمت بودند، و همه جا با عشق حضور داشتند.


 


" انسان بودن شما ربطی به جسمتان ندارد, این عشق و خرد بیكران نهفته در اعماق وجود شماست كه از شما انسان می‌سازد."


 


یک بخش از بازارچه، اختصاص به آثارِ کارآموزانِ مؤسسه رعد داشت، آثارشان در زمینه ساخت زیور آلاتِ مهره ای، خطاطی، نقاشی، مرصع کاری، سفالکاری، عروسک سازی و ..... ذوق و هنر و توانمندی شان را نشان می داد، تا نبینید باورتان نمی شود، که این آثار را این افراد به وجود آورده اند! امید به زندگی، در این عزیزان موج می زد، آنها با لبخند پذیرای میهمانانشان بودند، و گرم صحبت با دوستانِ قدیمی و جدیدشان می شدند. تازه غیر از آثار به نمایش گذاشته شده، با هنرمندانی آشنا شدیم، که ما را شگفت زده کردند، مثل خانم جوانی که به رغم معلولیت جسمی و نیز مشکلات فراوانی که در طی سال های زندگیش با آنها دست به گریبان بود، در زمینه قالبسازی جواهرات و نیز آبکاری فعالیت می کرد و زندگی مستقلش را خود اداره می کرد یا جوانی که کلی ایده داشت برای تبلیغات و با اعتماد به نفس برای ذوق و هنر و فکرش بازاریابی می کرد یا زنی توانمند که با پاهای خود نقاشی می کشید و آثارش در کشور سوئیس به فروش می رسند، و چه با غرور از کار و زندگی خود برایمان تعریف می کرد. این افراد نشانگر توانمندی بی کرانِ انسان هستند و نشانه ای بودند برای ما، که می توانیم با غلبه بر باورهای محدود کننده ذهن خود، زندگی مان را دگرگون کنیم.


 


"در ذهن خود یك مهر بزرگ ” باطل شد “ را مجسم كنید و آن را بر تمام نگرش ها و باورهایی كه شما را به شكست و ناكامی می كشانند بزنید , تا اندیشه های توانمند به ذهنتان راه یابند و جریان زندگی شما را دگرگون كنند. "


 


در رعد، دو گروه فعال داوطلب هستند، گروهِ همیاری جوانان و گروه همیاری بانوان. این دو گروه، از مدت ها قبل در تدارک برگزاری این برنامه بودند، در طی روزهای برگزاری بازارچه خیریه، برخی از آنها بعد از پایان هر روز، تا پاسی از شب، در آنجا حضور داشتند، و تازه بعد از پایان برنامه هم، می دانم کارهای بسیاری مرتبط با این نمایشگاه دارند، واقعاً باید به آنها و کسانی که این فضا را به وجود آورده اند، دست مریزاد گفت. مسلماً حضور در اینگونه برنامه ها، راه خیر و برکت را به زندگی اینان می گشاید.


 


"پرداختن به كاری كه به آن عشق می ورزید, اساسی ترین شرط گشایش دروازه فراوانی نعمت در زندگی است."  


 


یکی از جذاب ترین بخش های بازارچه، رستورانِ آن بود!، غذاهای خانگی بسیار خوشمزه که توسط بانوانِ نیکوکار آماده و با روی خوش ارائه می شد موجب شده بود، بسیاری از مراجعین، علاوه بر غذایی که در آنجا صرف می کردند، برای منزلشان و برای شام هم غذا می گرفتند و می بردند. وقتی با چند تن از دوستان در مورد اینکه چه چیزی باعث می شود این غذا اینهمه خوشمزه باشد صحبت می کردیم، یکی از دوستان گفت این غذاها "طعم عشق" دارند، و همین عشق است که آنها را خوشمزه کرده است! واقعاً حرف درستی بود، در چهره ها و نگاه های این زنان می شد عشق و مهر را دید. شاید استمرارِ حضور این زنان مهربان، شور هستی و شادمانی درونی این انسان های زنده اندیش را بیشتر کرده و بازتابش را هم در غذاها می دیدیم،


 


"سرچشمه شادمانی و رضایت خاطر در قلب و ذهن ماست كه از طریق اندیشه به بیرون فرستاده می شود."


 


در طبقه پایین نمایشگاه، علاوه بر رستوران، شور و حالِ دیگری هم برپا بود، آنهم به خاطر حضورِ شادمانه بسیاری از جوانان و شعف و انرژی ای که در فضا می پراکندند. شب که می شد، بازار حراج و مزایده و قرعه کشی و ساز و آواز داغ بود! و البته بساط خوراکی های خوشمزه! خلاصه اینکه کودکِ درونِ بچه ها حسابی فعال می‌شد، و می‌خواستند به طرق مختلف کمک برای خیریه جمع کنند. مخصوصاً دوستانی که آبمیوه می‌فروختند!


 


به جای این كه بگوئید ” این كار چه سودی برای من دارد” ذهن خود را براین نكته متمركز كنید كه ” چگونه با انجام این كار می توانم به همنوعان خویش خدمت كنم. “


 


بخشی از فعالیت ها که متولی آن باز جوانان بودند، کارِ صندوق ها بود. افرادی که در صندوق ها کار می کردند، مسؤولیت زیادی داشتند، ضمن آنکه کمتر دیده می شدند و باید دقت زیادی را به خرج می دادند، کمتر امکان دور شدن از محل فعالیت خود و رفتن به قسمت های جذابِ بازارچه را داشتند، اینان حامیانِ عاشقی بودند که بدونِ توقع در خدمت بودند . انچه مسلم است کلیه فعالان این برنامه، تجربه خوبی از کارِ گروهی، با هم بودن، عشق و ایثار را تجربه کردن، داشته اند، و باید به آنها تبریک گفت.


اما ما در طبقه دوم بودیم، همراه با بسیاری غرفه های دیگر. برای ما تجربه جالبی بود، روبرویمان ترشی و مربا می فروختند، آن طرف دیگر شیرینی جاتِ یزد، و ما آن وسط، مشغولِ فروشِ طلا و جواهر بودیم! دوستانِ بسیار خوبی پیدا کردیم، با انسان های بزرگی آشنا شدیم، زنی مسن که تمام سال می دوخت و می دوخت و می دوخت، به عشق آنکه کارهایش را در بازارچه خیریه رعد بفروشد و تمام غرفه اش اهدایی بود، انسان هایی که با فروتنی و سادگی، تنها به یک قصد در آنجا گردآمده بودند، عشقِ خدمت به دیگران. از تمام غرفه ها خرید کردیم، و هر از چندی هم مورد هجوم دوستانِ جوانی که آبمیوه می فروختند واقع می شدیم! و چقدر روحیه خوبی داشتند این عزیزان .


 


این چهار روز را زندگی کردیم، و لذت بردیم، شاد بودن، عشق و یکی بودن و دوستی را تجربه کردیم، و اینها گرانبهاترین توشه هایی بود که از این بازارچه برداشتیم. هر لحظه از این بازارچه درسی برای ما داشت، یگانگی و "ما" شدن، دیدن توانِ بی کرانِ انسان، احساس امنیت و آرامش و رشد و بالندگی و زنده بودن و همانطور که در ابتدا گفتم، افزوده شدنِ وزنِ زندگی همه و همه را مدیون دوستانی هستیم که این فضا را به وجود آوردند و خاضعانه آنها را سپاس می‌گوییم.


 


"آنچه زنده را از مرده متمایز می كند , رشد و بالندگی است."


 


آنچه نوشتیم، بخش اول از تجربه زیبایمان بود، و اگر می خواستیم از تمام جزییات را در این متن بنویسیم، مطلب بسیار طولانی می شد، به زودی بخش های دیگری از تجربیاتمان را نیز خواهیم نوشت.


در انتها باید بار دیگر از بنیان گذاران رعد، مدیران فعلی و نیز از برگزار کنندگان بازارچه تشکر کنیم، که چنین فضایی را ایجاد کرده اند، و برای معلولان امکاناتی را فراهم آورده اند که امکان بروز استعدادهایشان را داشته و احساس کرامت و عزت نمایند.


 


منبع کلیه جملاتی که بین علامت گیومه نوشته شده اند كتاب ” همه هستی در درون شماست “ نوشته وین دایر، ترجمه محمد رضا آل یاسین است.


  



 


 


 


این مطالب برگرفته از سایت جواهری زیور پارتیه(مظفریان - هتل استقلال) می‌باشد.


« با تشکر از گالری جواهری زیور پارتیه (مظفریان - هتل استقلال) بابت حمایت از بیست و دومین بازارچه خیریه رعد »


 


 


برای مشاهده عکسهایی از بازارچه خیریه آذرماه 89 اینجا را کلیک کنید.


 

نظرات

تا کنون نظری برای این مطلب درج نشده است.

درج نظر

ثبت نظر
عضویت در خـبـرنـامـه رعــد
لطفا ایمیل و شماره موبایل را وارد کرده و
دکمـه ثـبـت عـضـویـت را کلیـک نمایید.
کلیه حقوق وبسایت متعلق به موسسه رعد است